لاهوتی (غزلیات)/پنجه عشق
تاب از آتش، کس اگر دور تواند کردن، | دورم از عشق تو، ای حور، تواند کردن. | |||||
تو مپندار که روزی، خطر کشته شدن | سر ما، خالی از این شور، تواند کردن. | |||||
کس تواند به هم آمیزد اگر آتش و آب، | با رقیب تو، مرا جور تواند کردن. | |||||
چهره بی پرده برافروز، که این زنده چراغ | شرق را، یکسره پرنور تواند کردن. | |||||
از چه چشمت نکند رحم، چو با نیم نگاه | چارهٔ این دل رنجور، تواند کردن. | |||||
باکم از هیچ کسی نیست، به جز پنجهٔ عشق، | فقط این قوه، به من زور تواند کردن. | |||||
ای دل، اینسان که تو سرکش شده ای، لاهوتی | راحت از دست تو، در گور تواند کردن! |
اسلامبول، آوریل ۱۹۲۰