لاهوتی (غزلیات)/کشور ویران
جانی نه و سری، که به پایت نهاده نیست؛ | الحق، اصول دلبری، از این زیاده نیست. | |||||
عشق تو را، به هستی عالم نمی دهم، | این کار - کار مردم صاحب اراده نیست. | |||||
بر حال من، به چشم حقارت مکن نگاه؛ | کاین مستی، از نگاه تو باشد، ز باده نیست. | |||||
نازم به دلنوازی زلفت، که غیر او | کس دستگیر مردم ازپافتاده نیست. | |||||
گردیده کشور دلم، از فتنهٔ رقیب | ویران چنان، که قابل هیچ استفاده نیست. | |||||
بد، با اسیر خود نکنند اصل زادگان، | صیاد من که می کند، او، اصل زاده نیست. | |||||
گر احترام خانهٔ ما را نداشت خصم، | معذور بود، از آنکه خودش خانواده[پانویس ۱] نیست. | |||||
باید ز نام و ننگ و دل و دین و جان گذشت. | تعقیب عشق ساده رخان، سهل و ساده نیست. | |||||
لاهوتی، از بلای تو، منت کشد به جان، | بر روی هر کس، این در دولت، گشاده نیست! |
اسلامبول، ژوئن ۱۹۱۹
یادداشتها
ویرایش- ↑ خانواده = اهل خانه. فرهنگ عمید ج ۱. ولی در اینجا آرمان گوینده نجیب و نژاده است.