لاهوتی (غزلیات)/که دیده
کارش همه ناز است، چنین یار که دیده است؟ | نازش همه با ماست، چنین کار که دیده است؟ | |||||
چون مژهٔ او دشنهٔ خونریز که دارد، | چون دیدهٔ من چشمهٔ خونبار که دیده است؟ | |||||
غیر از دل من، شیر ستمکش که شنیده، | جز چشم وی، آهوی ستمکار که دیده است؟ | |||||
رنجاند و می رنجد، اگر ناله کنم من؛ | اینسان، بت بی رحم و جگرسوز، که دیده است؟ | |||||
گه خواند و گه راندم و گه نشناسد، | از دلبر خود، این همه آزار که دیده است؟ | |||||
نشتر زندم بر رگ و خون گیردم از دل؛ | این شیوه پرستاری بیمار که دیده است؟ | |||||
چشمش به نگاه غضب، از هر طرفم تیر، | بر دل زند؛ اینگونه طرفدار که دیده است؟ | |||||
جان در عوض یک نگهش دادم و گوید: | «دل، سر بده!» این گرمی بازار که دیده است؟ | |||||
از یار جفا بینم و با غیر کنم جنگ. | عاشق چو من، این دوره، وفادار که دیده است؟ |
مسکو، مارس ۱۹۳۹