لاهوتی (غزلیات)/یار خجندی
خونابهٔ این سینه ام، ای یار خجندی، | دل بوده، تو آن را به چنین روز فکندی! | |||||
خوبی تو، ولی حیف که عشاق فروشی، | جانانه ای، افسوس که بیگانه پسندی. | |||||
مهر از تو اگر می طلبم، منکر مهری | پندت به وفا گر بدهم، دشمن پندی. | |||||
هر ره، که از آن، سوی تو آیم، تو بگیری، | هر در، که از آن، روی تو بینم، تو ببندی. | |||||
گویم ز چه ما را بفروشی، تو برنجی، | گویم که چرا رحم نداری، تو بخندی. | |||||
هر تخم وفا کاشتم از مهر تو در دل، | آن را به جفا، عاقبت از ریشه بکندی. | |||||
القصه، میان همه خوبان زمانه | بی مهرتری از همه، ای یار خجندی! |
تاشکند، مارس ۱۹۲۶