لاهوتی (قطعهها و منظومهها)/باسمهچی
دشمن کمبغلان[پانویس ۲]، باز به پیش آمده است، | گرگ، این مرتبه در صورت میش آمده است، | |||||
دزد، با اسلحهٔ ملت و کیش آمده است، | خلق را تا بکند بندهٔ خویش آمده است. | |||||
حمله بایست کند چون به ختا[پانویس ۳]، لشکر سرخ[پانویس ۴] | تا دهد اهل خطا را به دم خنجر سرخ. | |||||
خصم شورا، به هجوم آمده، او را بزنیم؛ | بشتابیم و بیاییم و عدو را بزنیم؛ | |||||
بدتر از خصم، «رفیقان» دورو را بزنیم؛ | شیخ اغفال کن و مفسده جو را بزنیم! | |||||
می زند خصم تو را، گر که تو او را نزنی، | می کند ریشه ات، ار ریشهٔ او را نکنی. | |||||
آمده تا که ز نو، تاج و نگین را گیرد، | از کف کمبغلان، آب و زمین را گیرد. | |||||
باز بر توده شود حاکم و کین را گیرد | شوی آن را بکشد، دختر این را گیرد. | |||||
ای رفیقان، بشتابیم و امانش ندهیم، | راه در مملکت رنجبرانش ندهیم! | |||||
بشتابیم کز اینجا نگریزد دیگر، | خون زحمتکش بیچاره نریزد دیگر، | |||||
بزنیمش که خود از جای نخیزد دیگر، | بکشیمش که نماند بستیزد دیگر. | |||||
از ره رنجبر این خار ستم را بکنیم، | ریشه اش تا که نروید ز نو - آتش بزنیم! | |||||
رنجبر، دورهٔ این مفتخوران را دیده است. | ظلم این طایفه بر کمبغلان را دیده است، | |||||
هتک ناموس زنان و پسران را دیده است، | عدل و دینداری این بدسیران را دیده است. | |||||
به چنین بی شرفان راه نخواهد دادن، | بیشهٔ شیر، به روباه نخواهد دادن. | |||||
کومسومول[پانویس ۵] نیز در این جبهه ظفر خواهد کرد، | خانهٔ عمر عدو، زیر و زبر خواهد کرد، | |||||
تن دشمن، همه محروم ز سر خواهد کرد، | کمسومولکا هم، البته هنر خواهد کرد. | |||||
همچو مردان، زن ما نیز هنرور باشد، | «شیر - شیر است، اگر ماده، اگر نر باشد». | |||||
قسمت دشمن ما، شاهد پیروزی نیست، | پای را، ماحصل زحمت ما، روزی نیست، | |||||
فکر این بیخردان، غیر جهانسوزی نیست، | کمبغل هم، دگر آن بندهٔ دیروزی نیست. | |||||
او، دگر لذت آزادی خود را دیده است، | کی بُد و کی شده، اکنون همه را فهمیده ست. | |||||
مگر آن عهد ستبداد فراموش شده است، | مگر آن دورهٔ بیداد فراموش شده است، | |||||
مگر آن خنجر پولاد فراموش شده است، | مگر آن هیکل جلاد فراموش شده است، | |||||
که تن رنجبر، از دیدن آن می لرزید، | بچه اندر شکم مادر از او می ترسید؟ | |||||
که گذارد که ز نو، دور امارت بشود؟ | رنجبر باز گرفتار اسارت بشود؟ | |||||
دورهٔ جهل و ستمکاری و غارت بشود؟ | باز هم نوبت تحقیر و شرارت بشود؟ | |||||
مُرد، آن دور و دگر زنده نگردد هرگز، | تودهٔ ما به کسی بنده نگردد هرگز. | |||||
دیگر ای بیشرفان، دست کشید از شورا! | کشور فعله و دهقان نبود صید شما، | |||||
حاصلی جز دم شمشیر نبینید از ما، | چون سگ دزد گریزید به زودی، کاینجا: | |||||
«سرزمینی است که ایمان فلک داده به باد، | هر که شیرین طلبد، تیشه خورد چون فرهاد»! |
مسکو، مه ۱۹۳۱
یادداشتها
ویرایش- ↑ باسمه چی = اصطلاحی است برای نامیدن مخالفان مسلح حکومت شوروی در سال های اول انقلاب (گویش تاجیک).
- ↑ کَمبَغَل = به فتخ کاف و با و غین، واژه ای ازبکی است به معنای تهیدست و فقیر که در فارسی تاجیکستان استفاده می شود؛ ضرب المثل تاجیکی می گوید: «آشِ ملا، قرض جان کمبغل» (دین غذایی که ملا بدهد بر گردن آدم بیچاره میماند).
- ↑ ختا = خَتا یا ختای یا خُتَن، نام سرزمینی ترک نشین است که در زمان حکومت ترکان از بخشهای شمالی و شمال غربی چین بوده است. در شعر و نثر فارسی گاه به شکل «ختا» و مترادف با مملکت چین آمده است.
- ↑ اشاره به حملهٔ نیروهای مسلح منچوری به مرزهای کشور شوروی در سال ۱۹۳۰ میلادی دارد که از روس ها شکست خوردند.
- ↑ کومسومول = اتحادیهٔ جوانان کمونیست.