لاهوتی (قطعه‌ها و منظومه‌ها)/باغبان

باغبان

به رهبر، به رفیق، به ستالین

منتخب از چاپ ۱۹۴۶ مسکو توسط اداره نشریات به زبان های خارجی


  باغبانی سره و تجربه ناک، متخصص به نشانیدن تاک،  
  در دهی از طرف دهقانها بود ماُمور به تاکستانها.  
  علم و ادراک ورا در این کار دشمنش نیز نمیکرد انکار.  
  با تدابیر وی از ویرانی باغ رو کرد به آبادانی.  
  کرت ها را همه آراسته بود، شاخه ها را همه پیراسته بود،  
  سر پرستی و توجه میکرد تا ز آفت نشود برگی زرد.  
  ساقه ها را همه میکرد نگاه تا نخشکند و نگردند تباه،  
  میوه ها تا که فراوان گردند، مرم دهکده شادان گردند.  
  روزی از دهکده یک مرد جوان راهش افتاد به آن تاکستان.  
  بزیر یک شاخهُ انگور نشست، دید آن نابغه را تیشه بدست،  
  یک ستون کهنیرا، موزون، ببرید از ته و کردش وارون.  
  دل آن رهگذر از درد تپید، صبرش از کف شد نزدیک دوید،  
  کرد آن تاک نشان را توبیخ. که چرا میبری اینرا تو زبیخ؟  
  از تو این گونه عمل بس عجیبست که ستون در نظرت چون حطبست.  
  این ستون خدمت افزون کرده است، تاک را محکم و موزون کرده است.  
  بود این ساقه چو نوخیز و جوان، این ستون بود حمایتگر آن.  
  تکیه اش بود به این کهنه ستون، ور نه میگشت زهر باد نگون.  
  تو بپاداش چنین خدمت خوب، بی سبب، میبری آنرا چون چوب.  
  این نه عقلست و نه تدبیر نکوست و این مکافات نه شایسته اوست!  
  عالم با هنر تجربه دان این چنین گفت به آن مرد جوان:  
  چون تو از حکمت این بیخبری، بی سبب از چه به تن جامه دری؟  
  راست است اینکه چو بد ساقه جوان این ستون فایده ها داد به آن.  
  لیکن اکنون خود او ریشه زده است. ز آن سبب دشمن این ساقه شده است.  
  چون خودش تشنه و محتاج نموست، مانع رشد و برومندی اوست.  
  هر چه رشوت دهم و آب به این او بخود میکشد آنرا ز زمین.  
  تو ستون بینی و اندام نکو، بیخبر از ضرر ریشهُ او.  
  هر زمان شاخه ای از ریشه آن روید از بین نهالان جوان،  
  چونکه آن شاخه حمایتدیده است، مستقیماُ ز ستون روئیده است، -  
  تکیه اش محکم و بیواهمه است، ز آنسبب باعث رنج همه است.  
  پیش اشجار جوان میماند، نو رسان را همه میخشکاند.  
  من خبر گردم و آنرا ببرم، برم آنرا و بمطبخ ببرم.  
  بعد یک چند و لیکن از نو شاخهُ دیگری آید به جلو.  
  چونکه آنها همه فرع اویند، همه از ریشهُ او میرویند، -  
  بهتر اینست که آنرا بکنم، نو رسان را همه آسوده کنم.  
  باغرا از پی تکمیل شدن مردم ده بسپردند بمن.  
  چون من از جانب خلقم نایب، کندن این شده بر من واجب.  
  باید آن منفعتی را که کنون میبرد از بن این ساقه ستون،  
  قطع سازم، که ستونش نخورد، همهُ فایده را ساقه برد،  
  تا به کامل شدن آماده شود، مستقل گردد و آزاده شود.  
  این بریدن نه ز روی غرض است، از پی صحت و دفع مرض است.  
  ورنه، بنگر که در این باغ کنون غیر از این یک چه قدر هست ستون،  
  چون نراندند چو این ریشهُ خویش، نیست ز آنها دل من در تشویش.  
  بلکه بر عکس، تمیزند آنها، چون خود تاک عزیزند آنها.  
  من کنم هر یک از آنها را پاک تا نپوسد ، نبراید از خاک.  
  خدمتشرا همه دارم منظور، شوم از محکمی آن مسرور.  
  بلکه این کهنه ستون را شکنم، صرف بهبودی آنها بکنم.  
  مختصر، کار من، ای تازه جوان، نیست جز مصلحت تاکستان.  
  ای بجمعیت سوسیالیستی باغبان با خرد مارکسیسستی!  
  تو لنین را خلف ناموری، حزب او را پس از او راهبری.  
  تو که با هوشترین انسانی، خوبتر از همه کس میدانی  
  که بسا عنصر بیگانه بود که کنون آفت این خانه بود.  
  پیشتر گرچه پی منصب و جاه دست او بد ز خیانت کوتاه،  
  لیکن این دوره که از توده، زپست کار کنهای نو آیند بدست،  
  جنگ صنفی همه جا تیز شده است، تیغ این معرکه خونریز شده است،-  
  دیگر این طایفهُ میز پرست نتوانند دل آسوده نشست.  
  موقع و منصبشان در خطر است، و این خطر از طرف رنجبر است.  
  زآنکه او در همه جا میروید، خانه زاین خار و خسان میشوید.  
  پس، چنین مردم بیگانه که پیش منفعت بود از آنها کم و بیش،  
  باشد این دوره چو آن کهنه ستون نفعشان پست و زیان شان افزون.  
  از پی راهبری در این عصر عقل این کجروشان دارد قصر.  
  تودهُ رنجبر اکنون رسته است، دهن از شیر تماماً شسته است.  
  خود شده لایق هر راهبری، رهبری با متود رنجبری.  
  لیکن آن کهنه دلان، کهنه سران ره ببندند به این رنجبران.  
  تو که در مدرسهُ سوسیالیسم هستی استاد علوم لنینیسم،  
  خواهی از شاخ درخت زحمت در امان ماند از اینسان آفت، -  
  به نمایندگی کارگران، چون امین همهُ رنجبران،  
  این خسان را همه از بیخ بزن، این ستون های مضر را بر کن!  
                             مسکو  نوامبر  ۱۹۳۲