لاهوتی (قطعهها و منظومهها)/به ماکسیم گورکی
به خُردی به بازار کرمانشهان | بدیدم یکی شیر با شیربان. | |||||
در اطراف آن شیر، از مرد و زن | چنان گرد گردیده بود انجمن | |||||
که دیگر پی دیدنش ره نبود. | سگ شهر، از آن شیر آگه نبود. | |||||
از آن کوچه، در وقت این گیرودار | امیری گذر کرد بهر شکار، | |||||
فکنده به قرپوس[پانویس ۲] توسن عنان، | در اطراف او، گله ای از سگان. | |||||
ز بس خلق، در گرد آن شیر نر، | گذشتند سگ ها از او بی خبر. | |||||
از این کار ناشاد شد شیربان، | نظر کرد خشمین به شیر ژیان: | |||||
بگفتا که ناموس شیری مجو | ز شیری که سگ ها نترسند از او. | |||||
نه شیر است این، بلکه بیچاره ایست، | که سگ هم ز بیمش هراسنده نیست. | |||||
از این گفته آن شیر، شیری گرفت | وز این طرز دیدن، دلیری گرفت. | |||||
به پا خاست از جا و خمیازه کرد. | بغرید مانا که از روی درد. | |||||
غریوش چو بر گوش سگ ها رسید، | هر آن سگ که بشنید، زوزه کشید، | |||||
هم از کین هم از بیم شیر ژیان | گریزان و لرزان و عوعوکنان. | |||||
از این ماجرا، شیربان شاد شد؛ | ز بند غم و غصه آزاد شد، | |||||
که شیرش ز قوت نیفتاده است، | به پیکار شیرانه آماده است. | |||||
تو هم شیری ای گورکی نامور، | بوَد شیربان تودهٔ رنجبر. | |||||
چو سگ های سرمایه عوعو کنند، | سر شیربان تو گردد بلند. | |||||
به ضد سگان، حمله را بس مکن، | بکش نعره، اندیشه از کس مکن. | |||||
ز کار سگان نیز، غمگین مباش | وز این عوعو و زوزه شرمین مباش | |||||
که از دشمن و دوست، بینندگان | شناسند سگ را ز شیر ژیان. |
مسکو، دسامبر ۱۹۳۰