لاهوتی (قطعه‌ها و منظومه‌ها)/مرحمت حکمران

- رسدبان! توپ ما حاضر، مسلسل ها به جای خود،[پانویس ۲]
سپاه آمادهٔ اجرای هر امری که فرمایی.
- تو مردی عاقلی، باید به خوبی سعی بنمایی،
در این خدمت، به جاه و آبروی خود، بیفزایی،
بکوش امروز، تا بینند آن سگ ها، سزای خود!


- رسدبان زنده باد! از چار جانب می کنم آتش؛
چنانکه یک نفر هم زنده از اشرار نگذاریم؛
وگر فرمان دهی، این شهر را از ریشه برداریم.
بلی سرکار، ما سرباز شاهیم و شرف داریم.
رسدبان: - «آفرین!». (بر شانه اش دستی زد و گفتش):


- دل سرباز؟ - چون پولاد، - فکرش؟ - خدمت دولت.
- ولی آن ها مسلح نیستند؛ این بد اثر دارد ...
- نظامی تابع حکم است، از این ها کی خبر دارد!
رسدبان (خودبه خود): - اما اگر بجهد از این غفلت؟...
قراول سوت زد، یعنی که می آیند یاغی ها ...


- نهان در پشت سنگر! (داد صاحب منصب این فرمان).
سپاهی مضطرب، مردان تماشاگر، زنان حیران؛
به جای یاغیان، اما، هزاران مردم عریان.
به لب هایی همه خشک و رخ زرد و تن لرزان:
زن و فرزند مظلومان، نه یاغی ها، نه طاغی ها!...


جلوخان سرای حکمران، پر شد ز مزدوران؛
در آن سیصد هزار آدم، نبود اصلاً تنی فربه؛
همه فریاد می کردند: - سلطان شاد و روزش به!
سری یک نان، به مزد ما، به هر روزی، فزون تر ده!...
جواب جمله را فرمان «آتش!» داد فرمانده ...
پس از لختی، نبُد جز کشته و خون اندر آن میدان ....


مسکو، مارس ۱۹۲۳

یادداشت‌ها

ویرایش
  1. در کتاب «سرودهای صلح و آزادی» چاپ ۱۹۵۴، عنوان قطعه «در کلکته» نوشته شده است.
  2. هم در کتاب بالا: «رسدبان، توپ حاضر، آتش افشان ها به جای خود»