لاهوتی (قطعه‌ها و منظومه‌ها)/پاسخ به شعر شاعر افغان

  نامهٔ دوست رسیده است و اتاقم چمن است، خانه ام روشن از آن خامهٔ پرتوفکن است.  
  خط از او، پاکت از او، کاغذ از او، شعر از او، چمن اندر چمن اندر چمن اندر چمن است.  
  نام ناخوانده، از آن عطر و حلاوت که در اوست نامه خود گفت کز آن طوطی شکرشکن است.  
  من زمین سخن، او مِهر درخشان سخن، این عجب نیست که روی سخن او به من است.  
  عجب آن است که از گرمی آن آب نشد. دل که دل نیست، پدرسوخته گویی چدن است!  
  من و او، صاحب آزادی و بختیم اینجا، خلق ما آنجا، قلاده کش اهرمن است.  
  ای خوش آن دم، که شود خانهٔ آزادی و بخت گلشن ما، که کنون لانهٔ زاغ و زغن است.  
  شیون، آن روز شود شادی مطلق، آری، خندد آن دیده که بگشاده به روی وطن است!  

۱۹۴۹