محتشم کاشانی (غزلیات)/آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف
آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف | آفتابی بود نورش برطرف شد حیف حیف | |||||
طرح یک رنگی فکند آن بت بهر بد گوهری | گوهر یک دانه هم رنگ خزف شد حیف حیف | |||||
آن کمان ابرو که کس انگشت بر حرفش نداشت | تیر طعن عیب جویان را هدف شد حیف حیف | |||||
آن که کام از لعل او جستن بزر ممکن نبود | گنج تمکینش به نادانی تلف شد حیف حیف | |||||
آن که خواندش مادر ایام فرزند خلف | عاقبت دل خوش کن صد ناخلف حیف حیف | |||||
نوگلی کز صوت بلبل پنبهاش در گوش بود | واله چنگ و نی و آواز دف شد حیف حیف | |||||
محتشم از درد گفتی آن چه در دل داشتی | کوش هر بیدرد این در را صدف حیف حیف |