| | | | | | |
|
آن که بزم غیر را روشن چو گلشن کرده است |
|
میتواند کرد با او آن چه با من کرده است |
|
|
عنقریب از گریه نابینا چو دیگر چشمهاست |
|
دیدهای کان سست عهد امروز روشن است |
|
|
کرده در چشم رقیب بوم سیرت آشیان |
|
شاهباز من عجب جایی نشیمن کرده است |
|
|
یک جهت تا دیدهام با غیر آن بیدرد را |
|
غیرتم از صد جهت راضی به مردن کرده است |
|
|
مردهی ما راهنوز از اختلاط اوست عار |
|
کان مسیحا دم ز وصلش روح در تن کرده است |
|
|
وه که شد آلوده دامان آن که در تمکین حسن |
|
خنده بر مستوری صد پاکدامن کرده است |
|
|
محتشم رخش ترقی بین که آن رعنا سوار |
|
آهوی شیرافکنش را روبه افکن کرده است |
|