| | | | | | |
|
از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشین با کسی |
|
اوقات خود ضایع مکن بر رغم چون من ناکسی |
|
|
از شوخیت بر قتل خود دارم گمان اما کجا |
|
پروای این ناکس کند مثل تو بیپروا کسی |
|
|
اقبال و ادبارم نگر کامشب به راهی این پسر |
|
تنها دچارم گشت و من همراه بودم با کسی |
|
|
با غیر اگر عمری بود پیدا نگردد هیچ کس |
|
یک دم به من چون برخورد در دم شود پیدا کسی |
|
|
با آن که خار غیرتم در پا بود از پی دوم |
|
در راه چون همره شود با آن گل رعنا کسی |
|
|
سر در خطر تن در عنا دل در گروجان در بلا |
|
فکر سلامت چون کند با این ملامتها کسی |
|
|
داری ز شیدا گشتگان رسوا بسی در دشت غم |
|
در سلگ ایشان محتشم رسواتر از رسوا کسی |
|