محتشم کاشانی (غزلیات)/ای گل خود رو چه بد کردم که خوارم ساختی
ای گل خود رو چه بد کردم که خوارم ساختی | آبرویم بردی و بیاعتبارم ساختی | |||||
اختیار کشتنم دادی به دست مدعی | در هلاک خویشتن بیاختیارم ساختی | |||||
شرمت از مهر و وفای من نبودت ای دریغ | کز جفا در پیش مردم شرمساری ساختی | |||||
چون گشودی بهر دشنامم زبان دیگر بخشم | کز ستم بسمل به تیغ آب دارم ساختی | |||||
چارهی کار خود از لطف تو میجستم مدام | چارهام کردی ز روی لطف وکارم ساختی | |||||
بعد قهر از یاریت امید لطفی داشتم | لطف فرمودی به قتل امیدوارم ساختی | |||||
محتشم آن روز روزم تیره کردی کز جنون | بسته زنجیر زلف آن نگارم ساختی |