| | | | | | |
|
باز برخاسته از دشت بلا گرد سپاه |
|
آرزو سایه سپه فتنه جنبت کش شاه |
|
|
زده بر قلب سپاهی و دلیل است برین |
|
وضع دستارو سراسیمگی پر کلاه |
|
|
کم نگاه است ز بس حوصله اما دارد |
|
پادشاهانه نگاهی به دل چند نگاه |
|
|
زان رخ توبه شکن منع نگه ممکن نیست |
|
که شود هر نگه آلوده به صدگونه گناه |
|
|
دارد ای اختر تابنده به دور تو جهان |
|
روز پر نور دو خورشید و شب تیره دو ماه |
|
|
گر لب و خط بنمایی به خدا میل کنند |
|
آهوان چمن قدس به این آب و گیاه |
|
|
زخم ناخورده گذشتم زهم ای سنگین دل |
|
در کمان تیر نگاه این همه دارند نگاه |
|
|
صحبت ما و تو پوشیده به از خلق جهان |
|
گرچه بر عصمت ما هر دو جهانند گواه |
|
|
ز انتظار تو غلط وعدهام از بیم و امید |
|
همه شب دست به سر گوش به در چشم به راه |
|
|
منظر دیدهی یعقوب ز حرمان تاریک |
|
چهرهی یوسف گل چهرهی چراغ ته چاه |
|
|
محتشم رشحهای از لجه رحمت کافی است |
|
گر در آیند به محشر دو جهان نامه سیاه |
|