| | | | | | |
|
با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس |
|
دلبری را تا که در عالم نمیماند به کس |
|
|
کار چشم نیم باز اوست در میدان ناز |
|
از خدنگ نیم کس فارس فکندن از فرس |
|
|
یار بر در کی ستادی غیر در بر کی بدی |
|
آن غلط تمییز اگر بشناختی عشق از هوس |
|
|
نیست امشب محمل لیلی روان یا کردهاند |
|
بهر سرگردانی مجنون زبان بند جرس |
|
|
خون دل کز سینه تال میزد از دست تو جوش |
|
عاقبت راه تردد بست بر پیک نفس |
|
|
صد جهان جان خواهم از بهر بلا گردانیت |
|
چون به حشر آئی دو عالم دادخواهداز پیش و پس |
|
|
مرغ طبعم را مکن آزار کو را دادهاند |
|
آشیان آنجا که ایمن نیست سیمرغ از مگس |
|
|
من گل آن آتشین با غم که در پیرامنش |
|
برق عالم سوز دارد صد خطر از خار و خس |
|
|
محتشم را یک نظر باقیست در چشم و لبت |
|
یک نگه دارد تمنا یک سخن دارد هوس |
|