| | | | | | |
|
بهترین طاقی که زیر طاق گردون بستهاند |
|
بر فراز منظر آن چشم میگون بستهاند |
|
|
حیرتی دارم که بنایان شیرین کار صنع |
|
بیستون طاق دو ابروی تو را چون بستهاند |
|
|
از ازل تا حال گوئی نخل بندان قدت |
|
کردهاند انگیز تا این نخل موزون بستهاند |
|
|
جذبهی دل برده شیرین را به کوه بیستون |
|
مردم ظاهر نگر تهمت به گلگون بستهاند |
|
|
از سگان لیلیم حیران که در اطراف حی |
|
با وجود آشنایی راه مجنون بستهاند |
|
|
مژده مجنون را که امشب محرمان بر راحله |
|
محمل لیلی به قصد سیر هامون بستهاند |
|
|
کردهاند از وعدهی وصل آن دو لعل دلگشا |
|
پرنمک در کار تا از زخم ما خون بستهاند |
|
|
زیر این خون بسته مژگان مردم چشم ترم |
|
از خس و خاشاک پل بر روی جیحون بستهاند |
|
|
حاجیان خلوت دل با خیال او مرا |
|
دردرون جا دادهاند و در ز بیرون بستهاند |
|
|
ترک خدمت چو نتوان کین بنده پرور خسروان |
|
پای ما درپایهی چتر همایون بستهاند |
|
|
تا ز محرومی به خوابش هم نبینم محتشم |
|
خواب بر چشمم دو چشم او به افسون بستهاند |
|