محتشم کاشانی (غزلیات)/بهر دعا از درت چون به درون آمدم
بهر دعا از درت چون به درون آمدم | قوت نطقم نماند لال برون آمدم | |||||
عشق چو بازم به ناز سوی تو خواند از برون | در ز درون بسته بود من به فسون آمدم | |||||
من که زدم از ازل لاف شکیب ابد | از سر کویت ببین رفتم و چون آمدم | |||||
زخم امانت بس است مرهم لطفی فرست | داغ مرا کز ازل جسته درون آمدم | |||||
شد در و دیوار او از تن من لاله فام | بس که ز داغ غرقه به خون آمدم | |||||
نقد نیازم نزد بر محک امتحان | در نظر درک او بس که زبون آمدم | |||||
محتشم این در نبود جای چو من ناکسی | لیک چو تقدیر بود راهنمون آمدم |