| | | | | | |
|
به مرگ کوه کن کزوی المها یاد میآید |
|
هنوز از کوه تا دم میزنی فریاد میآید |
|
|
همانا در کمال عشق نقصی بود مجنون را |
|
که نامش بر زبانها کمتر از فرها میآید |
|
|
بد من گر به گوشت خوش نمیآید چه سراست این |
|
که بد گوی من از کوی تو دایم شاد میآید |
|
|
چه بیداد است این بنشین و رسوایی مکن کز تو |
|
اگر بیداد میآید ز من هم داد میآید |
|
|
ازین به فکر کارم کن که در دامت من آن صیدم |
|
که خود را میکنم آزاد تا صیاد میآید |
|
|
سزای هرچه دی در بزم کردم امشبم دادی |
|
تو را چون یک یک از حالات مستی یاد میآید |
|
|
به منع مدعی زین بزم بی حاصل زبان مگشا |
|
که این کار از زبان خنجر جلاد میآید |
|
|
سگش صد دست و پا زد تا به آنکو برد با خویشم |
|
خوش آن یاری که از وی این قدر امداد میآید |
|
|
چو بیداد آید از وی محتشم دل را بشارت ده |
|
که خوبان را به دل رحمی پس از بیداد میآید |
|