| | | | | | |
|
بیتصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست |
|
بیوقوف کیمیاگر نفع در اکسیر نیست |
|
|
کلک مانی سحر کرد و بر دلی ننهاد بند |
|
کانچه مقصود دل است از حسن در تصویر نیست |
|
|
دست عشقت کز تصرفهای کامل کوته است |
|
هست دامنگیر من اما گریبانگیر نیست |
|
|
شهر را کردن حصار و بر ظفر دادن قرار |
|
دخل در تسخیر میدارد ولی تسخیر نیست |
|
|
قلعهی دل سالم از کوته کمندیهای توست |
|
ورنه در امداد خیل حسن را تقصیر نیست |
|
|
شاه عشقت با همه کامل عیاریها زده |
|
سکهای در کشور دل کایمن از تغییر نیست |
|
|
بند نامضبوط و صید بسته قادر بر نجات |
|
صید بند ایمن که پای صید بیزنجیر نیست |
|
|
عشقت از معماری دل دور دارد خویش را |
|
این کهن ویرانه گویا لایق تعمیر نیست |
|
|
از تو دارد محتشم دیگر شکایتها بلی |
|
جمله را گنجایش اندر حیز تقریر نیست |
|