| | | | | | |
|
تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم |
|
غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم |
|
|
تو آن صیاد بیقیدی که باقیدم رها کردی |
|
من آن صیدم که هرجا میروم در دام صیادم |
|
|
اگر روزی غباری آید و گر سرت گردد |
|
بدان کز صرصر هجر تو دوران داده بربادم |
|
|
وگر بر گرد سروت مرغ روحی پرزند میدان |
|
که افکند است از پا حسرت آن سرو آزادم |
|
|
چو بازآئی به قصد پرسشی برتربتم بگذر |
|
که آنجا نوحه دارد بر سر تن جان ناشادم |
|
|
به فریادم من بیمار و دل در ناله است اما |
|
چنان زارم که هست آهستهتر از ناله فریادم |
|
|
نهی چند ای فلک بار فراق آن پری بر من |
|
ز آهن نیستم جان دارم آخر آدمی زادم |
|
|
مکن بر وصل این شیرین لبان پرتکیهای همدم |
|
که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم |
|
|
نهادم محتشم بنیاد صبر اما چه دانستم |
|
که تا او خواهد آمد صبر خواهد کند بنیادم |
|