محتشم کاشانی (غزلیات)/خوش آن که هم زبان به تو شیرین بیان شوم
خوش آن که هم زبان به تو شیرین بیان شوم | حرفی ز من بپرسی و من بیزبان شوم | |||||
وقت سخن تو غرق عرق گردی از حجاب | من آب گردم و ز خجالت روان شوم | |||||
یاری به غیر کن که سزای وفای من | این بس که ناوک ستمت را نشان شوم | |||||
در کوی خویش اگر ز وفا جا دهی مرا | سگ باشم ار جدا ز سگ آستان شوم | |||||
جورت که پیش محتشم از صد وفا به است | من سعی میکنم که سزاوار آن شوم |