| | | | | | |
|
در فراقش چون ندادم جان خود را ای فلک |
|
نام ننگآمیز من از لوح هستی ساز حک |
|
|
یار عشق دیگران را گر ز من کردی قیاس |
|
ساختی با خاک یک سان عاشقان را یک به یک |
|
|
هرکه شد پروانه شمعی و سر تا پا نسوخت |
|
بایدش در آتش افکندن اگر باشد ملک |
|
|
دی که خلقی را به تیر غمزه کردی سینه چاک |
|
گر نمیکشتی مرا از غصه میگشتم هلاک |
|
|
ماه و ماهی شاهد حالند کز هجر تو دوش |
|
آب چشمم تا سمک شد دود آهم تا سماک |
|
|
بر سر خاک شهیدان خود آمد جامه چاک |
|
ای فدای دامن پاکت هزاران جان پاک |
|
|
خواهم از گلهای اشگم پرشود روی زمین |
|
تا نیفتد سایهی سرو سرافرازت به خاک |
|
|
بس که میبینم تغیر در مزاج نازکت |
|
وقت جورت شادمانم گاه لطف اندر هلاک |
|
|
حال دل رسید از من گفتمش قلبی اذک |
|
گفت پس دل بر کن از جا نگفتمش روحی فداک |
|
|
روشن است از پر تو تیغت چراغ جان من |
|
گر چو شمع از تن سرم صدبار برداری چه باک |
|
|
محتشم روزی که با داغت برآرد لالهسان |
|
سر ز جیب خاک بشناسش به جیب چاک چاک |
|