محتشم کاشانی (غزلیات)/دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز
دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز | تن غرق آب و آتش و دل پرشرر هنوز | |||||
بسمل شدم به تیغ تو چون مرغ دم به دم | گرد سر تو از سر خد بیخبر هنوز | |||||
بنیاد عمر شد متلاشی و از وفا | دست تلاش من به غمت در کمر هنوز | |||||
آثار صبح حشر نمود و فلک نه شست | روی شب مرا به زلال سحر هنوز | |||||
روزی که خار تربت من گل دهد مرا | باشد ز خار تو خون در جگر هنوز | |||||
راز دلم ز پرده سراسر برون فتاد | این اشگ طفل مشرب من پرده در هنوز | |||||
طوفان بحر هجر نشست و بسی گذشت | وز خوف جان محتشم اندر خطر هنوز |