| | | | | | |
|
دم بسمل شدن در قبله باید روی قربانی |
|
مگردان روی از من تا ز قربان رونگردانی |
|
|
دم خون ریختن از دیدن رویت مکن منعم |
|
که کس در حالت بسمل نبندد چشم قربانی |
|
|
بدین حسن ای شه خوبان نه جانا نخوانمت نی جان |
|
اگر چیزی بود خوشتر ز جان جانان من آنی |
|
|
ملک شانی و پشت قدر احباب از سگان کمتر |
|
پریشانی و احباب از تو دایم در پریشانی |
|
|
چه پرسی حرف صبر از من چه میدانی نمیدانم |
|
چه گویم شرح بی صبری چو میدانم که میدانی |
|
|
بجز مهر و مهت آیینهای در خور نمیبینم |
|
که در خوبی به مه میمانی و از خور نمیمانی |
|
|
ز پند محتشم ماند ای صنم پاکیزه دامانت |
|
الهی تا ابد مانی بدین پاکیزه دامانی |
|