محتشم کاشانی (غزلیات)/دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم
دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم | چشمی که بردارم ز تو بر دیگران چون افکنم | |||||
گردم زنم بر کوه و دشت از آب چشم و خون دل | گریان کنم فرهاد را آتش به مجنون افکنم | |||||
از سوز دل در آتشم ای سینه پیدا کن رهی | کین آتش سوزنده را از خامه بیرون افکنم | |||||
از احسن محتشم گوش فلک گردد گران | جایی که من طرح سخن از طبع موزون افکنم |