محتشم کاشانی (غزلیات)/دور از تو خاک ره ز جنون میکنم به سر
دور از تو خاک ره ز جنون میکنم به سر | بنگر که در فراق تو چون میکنم به سر | |||||
بر خاک درگه تو به سر میکند رقیب | من خاک در زبخت نگون میکنم به سر | |||||
سرلشگر جنونم و در دشت گمرهی | بر رغم عقل راهنمون میکنم به سر | |||||
افسانهات شبی که نمیآیدم به گوش | آن شب به صد هزار فسون میکنم به سر | |||||
ز آتش تو بر کنار چه دانی که من چسان | با شعلههای سوز درون میکنم به سر | |||||
بر سر درین بهار تو گل زن که من ز هجر | با خار داغ جنون میکنم به سر | |||||
ازبس که خون گریسته دور از تو محتشم | من در کنار دجله خون میکنم به سر |