| | | | | | |
|
دیگر که هوای گل خود روی تو دارد |
|
سیلاب سرشک که سر کوی تو دارد |
|
|
بر هم زده دارد گل نازک ورقت را |
|
آن باد مخالف که گذر سوی تو دارد |
|
|
عشق تو چه عام است که هرکس به تصور |
|
آئینهی خاصی ز مه روی تو دارد |
|
|
هر شیفته کز جیب جنون سر بدر آرد |
|
بر گردن دل سلسله از موی تو دارد |
|
|
هر مرغ محبت که به آهنگ دمی خاست |
|
شهبال توجه ز دو ابروی تو دارد |
|
|
هر دام که افکنده فلک در ره صیدی |
|
پیوند بسر رشتهی گیسوی تو دارد |
|
|
هر بی سر و پا را که خرد راند چه دیدم |
|
مجنون شده سر در پی آهوی تو دارد |
|
|
هر تیر که عشق از سر بازیچه رها کرد |
|
زور اثر قوت بازوی تو دارد |
|
|
هر خیمه که از وسوسه زد خانهی سیاهی |
|
آن خیمه ستون از قد دل جوی تو دارد |
|
|
هر باد که جایی گل عشقی شکفانید |
|
چون نیک رسیدیم به او بوی تو دارد |
|
|
گر بوالهوسی یک غزل محتشم آموخت |
|
صد زمزمه با لعل سخنگوی تو دارد |
|