محتشم کاشانی (غزلیات)/دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم

محتشم کاشانی (غزلیات) از محتشم کاشانی
(دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم)
  دی به دنبال یکی کبک خرام افتادم رفتم از شهر به صحرا و به دام افتادم  
  مگر این باده همه داروی بیهوشی بود که من لجه‌کش از یک دو سه جام افتاده‌ام  
  آن چه قد بود و چه قامت که ز نظاره‌ی آن تا دم صبح قیامت ز قیام افتادم  
  به اشارت مگر احوال بگویم که چه شد که ز گویایی از آن طرز کلام افتادم  
  هیچ زخمی نزد آن غمزه که کاری نفتاد من افتاده چگویم ز کدام افتادم  
  من که بودم ز مقیمان سر کوی حضور از کجا آه به این طرفه مقام افتادم  
  محتشم بوی جنونم همه کس فاش شنید چون درین سلسله غالیه‌ی فام افتادم