| | | | | | |
|
رخش در غیر و چشم التفاتش در من است امشب |
|
هزارش مصلحت درهر تغافل کردنست امشب |
|
|
بتی کز غمزه هر شب دیگری را افکند در خون |
|
نگاهی کرد و دانستم که چشمش برمنست امشب |
|
|
تن و جانم فدای نرگس غماز او بادا |
|
که از طرز نگاهش فتنه را جان در تنست امشب |
|
|
شراب دهشتم دست هوس کوتاه میدارد |
|
ز نقل وصل کاندر بزم خرمن خرمن اسب امشب |
|
|
کند بدگوئیم با غیر و من بازی دهم خود را |
|
که دیگر دوست در بند فریب دشمن است امشب |
|
|
در اثنای حدیث درد من آن عارض افزودن |
|
برین کز عشقم آگه گشته وجهی روشن است امشب |
|
|
در آغوش خیالش جان غم فرسوده را با او |
|
حجاب اندر میان نازکتر از پیراهنست امشب |
|
|
ز بزم شحنه مجلس خدا را برمخیزانم |
|
که نقد وصل دامن دامنم در دامنست امشب |
|
|
دو چشم محتشم آماجگاه تیر پی در پی |
|
ز پاس گوشهای چشم آن صید افکن است امشب |
|