محتشم کاشانی (غزلیات)/روزگاری که رخت قبلهی جان بود مرا
روزگاری که رخت قبلهی جان بود مرا | روی دل تافته از هر دو جهان بود مرا | |||||
چند روزی که به سودای تو جان میدادم | حاصل از زندگی خویش همان بود مرا | |||||
یادباد آن که به خلوتگه وصلت شب و روز | دل سرا پردهی صد راز نهان بود مرا | |||||
یادباد آن که چو آغاز سخن میکردی | با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا | |||||
یاد باد آن که چو میشد سرت از باده گران | دوش منت کش آن بار گران بود مرا | |||||
یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز | پاسبان مردم چشم نگران بود مرا | |||||
یاد باد آن که دمی گر ز درت میرفتم | محتشم پیش سگان تو ضمان بود مرا |