| | | | | | |
|
زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید |
|
کوثر و خلد من این است عذابم مکنید |
|
|
چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد |
|
بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید |
|
|
مدعی را اگر آواره نسازم ز درش |
|
از سگان سر آن کوی حسابم مکنید |
|
|
من خود از بادهی دیدار خرابم امشب |
|
میمیارید و ازین بیش خرابم مکنید |
|
|
مدهید این همه ساغر بت سرمست مرا |
|
من کبابم دگر از رشک کبابم مکنید |
|
|
حرف وصلی که محال است مگوئید به من |
|
آب چون نیست طلبکار سرابم مکنید |
|
|
خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب |
|
دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید |
|
|
چارهی بیخودی من به نصیحت نتوان |
|
به خودم باز گذارید و عذابم مکنید |
|
|
توبه چون محتشم از می مدهیدم زینهار |
|
قصد جان خاصه در ایام شرابم مکنید |
|