| | | | | | |
|
سرو خرامان من طره پریشان رسید |
|
سلسلهی عشق را سلسله جنبان رسید |
|
|
چاک به دامان رساند جیب شکیبم که باز |
|
سرو قباپوش من برزده دامان رسید |
|
|
چشم زلیخای عشق باز شد از خواب خویش |
|
هودج یوسف نمود فتنه ز کنعان رسید |
|
|
محمل لیلی حسن ناقه ز وادی رساند |
|
بر سر مجنون عشق شوق شتابان رسید |
|
|
باره شیرین نهاد سر به ره بیستون |
|
کوه کن غصه را قصه به پایان رسید |
|
|
کرد شهنشاه عشق بر در دل شد بلند |
|
کشور بیضبط را مژدهی سلطان رسید |
|
|
خانهی مردم نهاد رو به خرابی که باز |
|
دجلهی چشم مرا نوبت طوفان رسید |
|
|
در نظر اولم اشک به دل شد به خون |
|
بس که به دل زخمها زان بت فتان رسید |
|
|
آن که ز خاصان او طاقت نازی نداشت |
|
از پی آزردنش کار به درمان رسید |
|
|
بر لب زخم دلم در نفس آخرین |
|
شکر که از دست دوست شربت پیکان رسید |
|
|
جان شکیبنده را صبر به جانان رساند |
|
محتشم خسته را درد به درمان رسید |
|