محتشم کاشانی (غزلیات)/شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهی تو
شبم ز روز گرفتارتر به مشغلهی تو | که تا سحر به خیال تو میکنم کله تو | |||||
به دفع کردن غیر از درت غریب مهمی | میان سعی من افتاده و مساهلهی تو | |||||
نظر در آینه داری و اضطراب نداری | تو محو خویشی و من محو تاب و حوصلهی تو | |||||
هنوز عهد تو آورده بود دهر به جنبش | که در زمین و زمان بود شور ولولهی تو | |||||
به گوش مژده تخفیف ده ز درد سر من | که میبرم دو سه روز این جنون ز سلسلهی تو | |||||
سوال کردی و گفتی بگو که برده دلت را | دلم بده که بگویم جواب مسلهی تو | |||||
فریب کیست دگر محتشم محرک طبعت | که نیست فاصله در نظمهای بیصلهی تو |