محتشم کاشانی (غزلیات)/شد پرده درم سوز درون از تو چه پنهان
شد پرده درم سوز درون از تو چه پنهان | افتاده دل از پرده برون از تو چه پنهان | |||||
هرچند چو فانوس به دل پرده کشیدم | پوشیده نشد سوز درون از تو چه پنهان | |||||
تا مهر گیاه خط سبزت شده پیدا | مهر دل من گشته فزون از تو چه پنهان | |||||
سرگرمیم از عشق تو بر عاقل و جاهل | روشن شده از داغ جنون از تو چه پنهان | |||||
دل کرد بسی کوشش و ننهفت ز مردم | افسانهی عشقم به فسون از تو چه پنهان | |||||
تا کرده رقیب آرزوی بادهی لعلت | هستیم بهم در پی خون از تو چه پنهان | |||||
رازی که دل محتشم از خلق نهان داشت | بر جمله عیان گشت کنون از تو چه پنهان |