| | | | | | |
|
عجب گیرنده راهی بود در عاشق رباییها |
|
نگاه آشنای یار پیش از آشناییها |
|
|
ز حالت بر سر تیر اجل در رقص میرد |
|
دل نخجیر را هر نغمه زان ناوک ساییها |
|
|
نیاری پای کم ای دل که خواهد کرد ناز او |
|
به جنس پر بهای خود خریدار آزماییها |
|
|
به جایی میرسد شخص هوس در ملک خود کامان |
|
که آنجا زا وفا به مینماید بیوفاییها |
|
|
در و دیوار معبدهاست از حرف ظهور او |
|
که خواهد شد به رسوایی بدل آن نارساییها |
|
|
به این صورت که زادت مادر ایام دانستم |
|
که در عهد تو خواهد داد داد فتنه زاییها |
|
|
چو دادی محتشم وی را به خود راهی چه سودا کنون |
|
ز دست تندخوئیهاش این انگشت خاییها |
|