محتشم کاشانی (غزلیات)/قاصد رساند مژده که جانان ما رسید
قاصد رساند مژده که جانان ما رسید | ای درد وای بر تو که درمان ما رسید | |||||
خوش وداع دیده کن ای اشک کز سفر | سیلاب بند دیدهی گریان ما رسید | |||||
زین پس به سوز ای تب غم کز دیار وصل | تسکین ده حرارت هجران ما رسید | |||||
ای کنج غم تو کنج دگر اختیار کن | کاباد ساز کلبهی ویران ما رسید | |||||
ای مژده بر تو مژده به بازار شوق بر | کان نورسیده میوهی بستان ما رسید | |||||
روی غریب ساختی ای داغ دل که زود | مرهم نه جراحت پنهان ما رسید | |||||
تابی عجب ز دست فلک خورد محتشم | دست فراق چون به گریبان ما رسید |