| | | | | | |
|
قضا از آسمان هرگه در بیداد بگشاید |
|
زمین بر من زبان بهر مبارک باد بگشاید |
|
|
به خاک از رشحهی خون نقش شیرین آید ولیلی |
|
رگ فرهاد و مجنون را اگر فصاد بگشاید |
|
|
خط پرویز را از عشق خود در وادی شیرین |
|
که هر جا مشکلی در ره بود فرهاد بگشاید |
|
|
زبان عجز بگشاید که ای شاه جفا پیشه |
|
کز استیلا کمین بر صید و خود صیاد بگشاید |
|
|
قضا پیش از محل تیر بلائی گر کند پرکش |
|
نگهدارد که روزی بر من ناشاد بگشاید |
|
|
در حرمان که دارد صبر دخلی در گشاد آن |
|
کلیدش هست چون بر گشته بیداد بگشاید |
|
|
گره از تار زلفش محتشم نتوان گشود اما |
|
اگر توفیق باشد کور مادرزاد بگشاید |
|