محتشم کاشانی (غزلیات)/لب پر سوال بر سر راهی نشستهام
لب پر سوال بر سر راهی نشستهام | سائل نیم به وعده ماهی نشستهام | |||||
زان شمع بس که داشتهام دوش اضطراب | گاهی چو شعلهی خاسته گاهی نشستهام | |||||
گل میدمد ز دامن و چشمم که روز و شب | با دستهی گلی چو گیاهی نشستهام | |||||
صیادوار ز آهوی دیر التفات او | پیوسته در کمین نگاهی نشستهام | |||||
دل ساخت سینه را سیه از دود خود ببین | در پهلوی چه خانهی سیاهی نشستهام | |||||
روز فریب بین که گذشت است محتشم | سالی که من به وعده ماهی نشستهام |