| | | | | | |
|
لشگر عشقت سیاهی میکند از دور باز |
|
وای بر من کز سلامت میشوم مهجور باز |
|
|
برشکست خیل طاقت ده قرار ای دل که کرد |
|
پادشاه عشق برپا رایت منصور باز |
|
|
تا به جای نوش بارد نیش بر ما خاکیان |
|
فتنه مشتی خاک زد بر خانهی زنبور باز |
|
|
من که با خود برده بودم شور از میدان عشق |
|
آمدم اینک که میدان را کنم پرشور باز |
|
|
گرچه حسن لنترانی بست راه آرزو |
|
من همان صیت طلب میافکنم در طور باز |
|
|
پای کوبان بر فراز بیستون عشق تو |
|
کوه کن را لرزه میاندازم اندر گور باز |
|
|
وه که در بازار رسوایی عشق پرده سوز |
|
شاهدان از باده نابند نامستور باز |
|
|
در برافکن دیگر ای دل جوشن طاقت که نیست |
|
از کمین بر من کمانکش بازوی پرزور باز |
|
|
زان خط نو خیز بر خیل سلیمان خرد |
|
خوش شکستی خواهد آوردن سپاه مور باز |
|
|
گر چنین خواهد نمودن کوکب عشقم طلوع |
|
ملک دل را سربه سر خواهد گرفتن نور باز |
|
|
با وجد فقر از اقبال عشقش محتشم |
|
چند روزی فخر خواهد کرد بر جمهور باز |
|