| | | | | | |
|
من از رغم غزالی شهسواری کردهام پیدا |
|
شکاری کردهام گم جان شکاری کردهام پیدا |
|
|
زلیخا طلعتی را راندهام از شهر بند دل |
|
به مصر دلبری یوسف عذاری کردهام پیدا |
|
|
زمام ناقه محمل نشینی دادهام از کف |
|
بجای او بت توسن سواری کردهام پیدا |
|
|
ز سفته گوهری بگسستهام سر رشتهی صحبت |
|
در ناسفته گوهر نثاری کردهام پیدا |
|
|
مهی زرین عصا به چون هلال از چشمم افتاده |
|
بلند اختر سواری تاجداری کردهام پیدا |
|
|
کمند مهر گیسو تابداری رفته از دستم |
|
ز سودا قید کاکل مشگباری کردهام پیدا |
|
|
گر از شیرین لبان حوری نژادی گشته از من گم |
|
ز خوبان خسرو عالی تباری کردهام پیدا |
|
|
دل از دست نگارینی به زور آوردهام بیرون |
|
ز ترکان سمن ساعد نگاری کردهام پیدا |
|
|
درین ره محتشم گر نقد قلبی رفته از دستم |
|
زر نوسکه کامل عیاری کردهام پیدا |
|