محتشم کاشانی (غزلیات)/ناله چندان ز دلم راه فلک دوش گرفت
ناله چندان ز دلم راه فلک دوش گرفت | که مذن سحر از نالهی من گوش گرفت | |||||
عرش آن بار گران را سبک از دوش انداخت | خاک بیباک دلیر آمد و بر دوش گرفت | |||||
کرد ساقی قدحی پر که کسش گرد نگشت | آخر آن رطل گران رند قدح نوش گرفت | |||||
آتشی کز همهی ظاهر نظران پنهان بود | دیگ سودای من از شعلهی آن جوش گرفت | |||||
بادهی عشق از آن پیش که ریزند به جام | آتش نشهی آن در من مدهوش گرفت | |||||
سر نا گفتنی عشق فضولی میگفت | عقل صدباره به دندان لب خاموش گرفت | |||||
هرکس آورد به کف دامن سروی ز هوس | محتشم دامن آن سرو قباپوش گرفت |