محتشم کاشانی (غزلیات)/پای یکی به علت ادبار نارواست
پای یکی به علت ادبار نارواست | رخش یکی به عرصهی اقبال در دو است | |||||
در افتاب وصل یکی گرم اختلاط | قانع یکی ز دور به یک ذره پرتو است | |||||
اما ازین چه غم که کهن دوستدار او | در خاطرش نشسته تر از عاشق نواست | |||||
شطرنج غایبانه شیرین به کوه کن | در دل به صد شکفتگی نرد خسرو است | |||||
زندان هجر او چه طلسمی است کاندران | نه طاقت نشست و نه راه بدر رو است | |||||
اعجاز عشق بین که تمنای هندویی | پاینده دار نام شهنشاه غزنو است | |||||
معلوم قدر دانهی اشک تو محتشم | جایی چنان که خرمن جانها به یک جواست |