| | | | | | |
|
چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را |
|
بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را |
|
|
زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت |
|
ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را |
|
|
اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی |
|
به رسوایی برون زین دار بیبنیاد کن ما را |
|
|
نمودی یک وفا دادیم پیشت داد جانبازی |
|
بی او امتحانی نیز در بیداد کن ما را |
|
|
به سودای دل ناشاد خود در ماندهام بی تو |
|
به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را |
|
|
چو روزی مینشستم بر سر راهت اگر گاهی |
|
غریبی را ببینی بر سر ره یاد کن ما را |
|
|
ملولم از خموشی محتشم حرفی بگو از وی |
|
زمانی هم زبان ناله و فریاد کن ما را |
|