محتشم کاشانی (غزلیات)/چو کار به رغم از امید وصل تنگ شود
چو کار به رغم از امید وصل تنگ شود | سرور در دل عاشق گران درنگ شود | |||||
چو سنگ تفرقه بخت افکند به راه وصال | سمند سعی در آن سنگلاخ لنگ شود | |||||
خوش آن که بر سر صیدی ز پیش دستیها | میان غمزه و ناز تو طرح جنگ شد | |||||
هزار خانه توان در ره فراغت ساخت | چو عشق خانه برانداز نام و ننگ شود | |||||
رقیب ازو طلبد کام و من به این سرگرم | که دانم از دم افسرده موم سنگ شود | |||||
هوای غیر تصرف کند چو در معشوق | عذار شاهد عصمت شکسته رنگ شود | |||||
ز اشگ محتشم آن دوست در خطر که مدام | زنم بر آینه جوهر به دل به زنگ شود |