محتشم کاشانی (غزلیات)/کارش یارم از ستم دایم مکدر داشتی
کارش یارم از ستم دایم مکدر داشتی | یا دلم تاب فراق آن ستمگر داشتی | |||||
کاشکی هرگز از آن گل نامدی بوی وفا | یا چو رفتی مرغ دل فریاد کمتر داشتی | |||||
کاشکی زان پیش کان شمع از کنار من رود | ضربت شمشیر مرگم از میان برداشتی | |||||
آن که رفت و یاد خلق او مرا دیوانه ساخت | کاشکی خوی پری رویان دیگر داشتی | |||||
تن که بر بستر ز درد هجر او پهلو نهاد | کاش از خشت لحد بالین و بستر داشتی | |||||
محتشم کز درد دوری خاک بر سر میکند | وه چه بودی گر اجل را راه بر سر داشتی |