| | | | | | |
|
کدام صحبت پنهان تو را چنین دارد |
|
که رخش رفتنت از بزم ما به زین دارد |
|
|
ز پند پشت کمانت که سخت کرده چنین |
|
که پیش ما همه دم ابروی تو چنین دارد |
|
|
ز اختلاط نسیمی مگر هوا زدهای |
|
که لاله در چمنت رنگ یاسمین دارد |
|
|
گداز یافتهی سیمت کدام گرم نگاه |
|
نظر بر آن تن و اندام نازنین دارد |
|
|
ترست دامن پاکت بگو که مستی عشق |
|
به گریه روی که پیش تو بر زمین دارد |
|
|
ز داغهایی که خونابه چیده پیرهنت |
|
که لاله رنگ نشانها بر آستین دارد |
|
|
ز تاب زلف تو پیداست حال آن رگ جان |
|
که اتحاد بر آن موی عنبرین دارد |
|
|
چرا نمینگرد نرگست دلیر به کس |
|
ز گوشهها نظری گر نه در کمین دارد |
|
|
چگونه دست بدارد ز دامنت عاشق |
|
که وعدهی تو به نو عاشقان یقین دارد |
|
|
تغافل تو در آن بزم مرگ صد شیداست |
|
کسی کجاست که امشب تو را بر این دارد |
|
|
نشست محتشم از غم میان انجم اشک |
|
که از بتان صنمی انجمن نشین دارد |
|