محتشم کاشانی (غزلیات)/کو دل که محو نرگس جادو فنت شوم
کو دل که محو نرگس جادو فنت شوم | مستغرق نظاره مرد افکنت شود | |||||
چون گشتهای به دشمن ناموس خویش دوست | اینست دوستی که به جغان دشمنت شوم | |||||
از غیرتم برین که به من نیز این چنین | بیقیدوار دوست شوی دشمنت شوم | |||||
پا میکشد ز مزرع دل وصل خوشهچین | تا غاقل از محافظت خرمنت شوم | |||||
پیراهن تو قصد تو خواهد نمود اگر | یک جامه وار دور ز پیراهنت شوم | |||||
جان هر قدر که بایدت ای دل قبول کن | گر باقیآوری قدری من تنت شوم | |||||
غافل نگردم از پی موری چو محتشم | مامور اگر به ناظری خرمنت شوم |