| | | | | | |
|
گرچه ناچار از درت ای سرو رعنا میروم |
|
از گرفتاری دلم اینجاست هرجا میروم |
|
|
رفتنم را بس که میترسم کسی مانع میشود |
|
میروم امروز و میگویم که فردا میروم |
|
|
رفته خضر ره ز پیش اما من گم کرده پی |
|
هست تا سر میکشم یا هست تا پا میروم |
|
|
عقل و دین و دل که مخصوصند بهر الفتت |
|
میگذارم با تو وحشی انس تنها میروم |
|
|
میروم در پی بلای هجر از یاد وصال |
|
اشگم از چشم بلا بین میرود تا میروم |
|
|
گفتیم کی خواهی آمد باز حال خود بگو |
|
حال من در پردهی غیب است حالا میروم |
|
|
وای بر من محتشم ز غایت بیچارگی |
|
در رهی کانرا نهایت نیست پیدا میروم |
|