محتشم کاشانی (غزلیات)/گر شود از دیده نهان ماه من
گر شود از دیده نهان ماه من | دود برآرد ز جهان آه من | |||||
از نگه من به تمنای خویش | آه گر افتد به گمان ماه من | |||||
آن که به پندست مرا سود خواه | از همه بیش است زیان خواه من | |||||
از تو به جان آمدم اندیشه کن | جان من از نالهی جانکاه من | |||||
بندگیت جان من بینواست | جان من از من مستان شاه من | |||||
باش به هوش ای دل غافل که چرخ | در ره او کنده نهان چاه من | |||||
محتشم افسرده رهی داشتم | نیک زد آن سرو روان راه من |