محتشم کاشانی (غزلیات)/گلخنیان تو را نیست به بزم احتیاج
گلخنیان تو را نیست به بزم احتیاج | کار ندارد به آب مرغ سمندر مزاج | |||||
رتبه به اسباب نیست ورنه چو بر آشیان | هد هد نادان نشست صاحب تختست و تاج | |||||
از همه ترکان ستاند هندوی چشم تو دل | از همه شاهان گرفت شحنهی حسن تو باج | |||||
گرچه تو را از ازل حسن خدا داد بود | عشق که بود این که داد حسن تو را این رواج | |||||
هر طرف از دلبران ملک ستانندهایست | از طرفی کن خروج از همه بستان خراج | |||||
آن چه بر ایوب رفت نیست خوش اما خوشست | مرد که دارد شکیب درد که دارد علاج | |||||
خشم و تغافل به دست ورنه ازو محتشم | جور دمادم خوش است نیست به لطف احتیاج |